گوگری (برادری): فرازهایی از تاریخ بختیاری به زبان بختیاری

  • نام محصول: گوگری (برادری): فرازهایی از تاریخ بختیاری به زبان بختیاری
  • نویسنده: جواد خسروی نیا
  • ابعاد / قطع: جیبی
  • مشخصات ظاهری: ۱۴۷ صفحه
  • انتشارات: نیوشَه
  • جلد: شومیز
  • نوبت چاپ: نخست
  • سال چاپ: ۱۳۸۹

برای ثبت سفارش «کتاب‌های موجود» از راه‌های ارتباطی زیر استفاده کنید:

سوشیال مدیا-واتساپ انتشارات نیوشه سوشیال مدیا-اینستاگرام انتشارات نیوشه سوشیال مدیا-تلگرام انتشارات نیوشه


 

۳,۰۰۰ تومان

در انبار موجود نمی باشد

مقدمه کتاب گوگری : شما هم که اهل مطالعه هستید، نمی توانید آسان و روان این اثر را مطالعه فرمایید. این که ما راحت واژگان پارسی را می خوانیم دلیلش حدوداً یازده قرن تمرین و تکرار است. که متأسفانه روی واژگان بختیاری صورت نگرفت. ما به صورت پراکنده از همین نیم قرن اخیر شروع به نوشتن گفتمان خود کرده‌ایم. خانم« مکبن روز» سیاح فرانسوی که در زمان فتح علی شاه قاجار به سرزمین بختیاری سفر کرده بود به این مهمّ اشاره کرد. وی در سفرنامه‌اش نوشت:
«بختیاری ها‌ به دلیل این که گفتمانشان لُری است و پارسی می‌نویسند. بزودی بسیاری از حجم تاریخ، متل ها و واژگانشان را از دست می‌دهند».
همین هشدار باعث شد که بنده اولویت های فرهنگی و هنر‌ی‌ام را به گفتار بختیاری‌ اختصاص داده و به سرایش شاهنامه به زبان بختیاری پرداخته‌ام.
بعضی از تحصیل کرده‌های ما حتی متون کهن را هم نمی‌توانند به راحتی بخوانند. که گفته‌ام یکی از دلایل راحت خواندن، آشنایی با واژگان است. ما حداقل باید به صورت جدّی دو سه قرن گفتارمان را بنویسیم و بخوانیم تا با زوایای اَشکال آن آشنا گردیم. اینکه امثال بنده روی احیای زبان بومی خود تأکید داریم، شاید یکی از دلایلش رسانه‌ای شدن جهان باشد. ‌احساس می‌شود انسان‌ها باید بیشتر از زبان رسمی کشورشان بدانند. وقتی ماهو‌اره‌ی حاکم بر جهان بیش از حدود صدها زبان رسمی و بومی دارد، انسان‌ها بیشترشان احساس تهی بودن می‌کنند. و خوشبختانه آز بیشتر فهمیدن و بیشتر دانستن به آنها دست می‌دهد.
تربیت ذهن هم مثل تربیت اندام است. هر چه بیشتر با واژگان کلنجار برویم و زیر و رویشان کنیم مطلب تداعی‌تر می‌شود و در ذهن جا می‌افتد. همانگونه که یک اهل مطالعه، گیرایی و درک مطلب بیشتری دارد.
دلم می‌خواهد برای پرورش ذهن نسل جوا‌ن‌‌تر داستان فرامُش شد‌ه‌ی بهرام‌گور و کنیزک را به صورت اخص یاد‌آور شوم تا جوان‌ها از گُرده‌ی اسب خودمحوری و خدای ‌ناکرده خودخواهی پیاده شوند.
آورده‌اند: بهرام گور شاه جوان ساسانی که تازه از کشور یمن برای جانشینی پدرش شاه مغروق شده در دریاچه‌ی آبسکون به ایران آمده بود. در اَوان اقتدار هوای شکار کرد. آن روزها رسم بود با بار و بنه به شکار می‌رفتند.
چادر شاه جوان را به پا کردند. شکارچیان برابر آیین شاهشکار، آهوان را به سوی چادر شاه رماندند. بهرام جوان به کنیزک زیبارویی که در کنارش نشسته بود روی چرخاند و گفت: آهویی را که پیشاپیش گله می‌پَرد و می‌دود هر سان که شما بگویید شکار خواهم کرد. کنیزک بدون درنگ گفت: سُمَش را به شاخش بدوز. بهرام جوان مهره‌ای در فلاخن نهاد، دور سر چرخاند و یک بند فلاخن را رها کرد مهره بر سر آهو فرود آمد آهو ایستاد و با سُم سرش را می‌خاراند که گله از او گذشت. بهرام بی‌درنگ تیر بر چِله‌ی کمان نهاد و زه را کشید. تیر غرش‌کنان هدف را نشانه کرد و دست آهو را به سرش دوخت.
کنیزک لبخندی زد و گفت: کار نیکو کردن از پر کردن است.
شاه جوان که گویا منتظر هورا و آفرین گفتن کنیزک بود از گفته‌ی او سرد شد. و دستور قتل کنیزک را صادر کرد. سرهنگی که مسئول قتل کنیزک شده بود چون می‌دانست او زن فرهیخته و آگاهی است او را در قصر شخصی خود برد. و گفت: چون نمی‌خواهم فرمان شاه را بجای آورم بهتر این است که به تنهایی در این قصر به سر ببری. کنیزک گفت: حال که چنین است یک ماده گاو آبستن برایم بیاور که هم از شیر آن استفاده کنم و هم با گوساله‌اش سرگرم شَوم.
سرهنگ به خواست او عمل کرد و یک گاو نزدیک به زایمان برایش فراهم آورد. قصر تا بام نَود پله داشت. همین که گاو زایید کنیزک گوساله‌ی آن را روزی سه بار بر بام می‌برد و پایین می‌آورد. تا گوساله گاو شد.
بهمان نسبت که گوساله بزرگ شد اندام کنیزک پرورش یافت و تنومندتر گردید. پس از مدتی به سرهنگ گفت: می‌خواهم از شاه جوان پذیرایی کنم. سرهنگ پرسید چگونه؟ کنیزک گفت: فلان شب او را بپذیرایی شام دعوت کنید. سرهنگ چون می‌دانست کنیزک کار بی‌حکمت نمی‌کند بیشتر جویای علت نشد. کنیزک در شب موعود، پشت بام قصر را آب و جار و کرد و تهیّه‌ی پذیرایی را بر بام دید. شب هنگام شاه را بر بام بردند.پس از صرف شام، کنیزک نقاب بر چهره، گاو را بغل کرد و بر بام شد. بهرام جوان همینکه چشمش به صحنه افتاد متعجب از جا پرید و بسوی زن رفت و گفت: چگونه چنین کردی؟ زن گفت: کار نیکو کردن از پر کردن است. شاه روی به سرهنگ چرخاند و گفت: او را نکشته‌اید؟ سرهنگ گفت: چون زن دانشمندی بود دلم نیامد و می‌دانستم یک روز قبله‌ی عالم پشیمان می‌شود. شاه لبخندی زد و گفت: چنین است که گفته‌اید. الحق زن دانایی است. در این مدت به کنایه‌ی او می‌اندیشیدم که او درست می‌گفت.
از آن پس آن زن به عقد شا ه درآمد و به حرمسرای دربار رفت تا از افکار و اندیشه‌اش استفاده شود. اگرچه ارتباط این داستان ماندگار با نخستین توصیه بنده کمتر است ولی بی‌ربط هم نیست. بدین معنی که تمرین و تکرار شرط اول تربیت است. امید است جوانان بختیاری که همچنان تشنه‌ی آموختن می‌باشند با ممیزی دقیقِ حقایق، از نادرستی‌ها راه به سرمنزل شناخت برده و هر کدام بدون واسطه ریسمان حق را چنگ زنند. این مجموعه ضمن حفظ ارزشهای ایلی و عقیدتی شاید مشعلی باشد برای عبور از دهلیزهای تاریک تاریخ تا کشف حقایق که تندیس‌های عبرت را یکی پس از دیگری از نگاهمان عبور دهیم.

جواد خسروی نیا

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “گوگری (برادری): فرازهایی از تاریخ بختیاری به زبان بختیاری”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *